Asking for Repetition and Repeating
درخواست تکرار و تکرار کردن
A EXAMPLES (Read, Discuss and Practice)
A مثالها (بخوانید ، بحث کنید و تمرین کنید)
Asking for Repetition
درخواست تکرار
Huh? What? |
هان؟ چی؟ |
Say again? |
بازهم بگو. |
Excuse me? Pardon me? |
ببخشید ؟ معذرت میخوام؟ |
I beg your pardon? |
ببخشید؟ |
What did you say? |
چی گفتی؟ |
What was that you said? |
چی گفتی؟ |
Please repeat that. |
لطفا تکرار کن. |
Could you say that again, please? |
میشه لطفا باز هم تکرار کنی؟ |
Would you mind repeating that. |
اشکالی نداره که باز هم تکرار کنی؟ |
Repeating
تکرار
I said, "I don't care." |
گفتم اهمیتی نمیدهم. |
I asked, "Where was he hiding?" |
پرسیدم "کجا قایم شده است؟" |
I said that I didn't see them. |
گفتم که ندیدمشان. |
I asked if you were ill. |
پرسیدم که آیا مریض هستی. |
I asked you where you're going. |
پرسیدم که به کجا میروی. |
What I said was, "I'm tired of working there." |
من گفتم که "از کار کردن در آنجا خستهام". |
B MODELS (Read, Discuss and Perform the following model dialogues)
B مدلها (محاورههای مدل ذیل را بخوانید، موردبحث قراردهید و اجراکنید)
1. Two people are talking. One is not paying close attention.
1. دو نفر در حال صحبت کردن هستند. یک نفرشان توجه نمیکند.
P1: ... so, while I was shopping the other day, I saw this on sale and got it for half price How do you like it?
P2: Huh? Oh, excuse me, but I was thinking about something else just now. What did you ask me?
P1: I was saying that I just bought this blouse on sale, and I asked you how you like it. Are you O.K.? You look a little worried about something.
P2: Oh, yeah, I'm O.K. That is a really nice blouse . . .
شخص اول: … پس، چند روز پیش که داشتم خرید میکردم، این را در حراجی دیدم و به نصف قیمت خریداری کردم. جالب نیست؟
شخص دوم: هان؟ اوه، ببخشید، داشتم راجع به چیز دیگری فکر میکردم. از من چی پرسیدی؟
شخص اول: داشتم میگفتم که این بلوز را در حراجی خریداری کردم و از تو پرسیدم که ازش خوشت میاد. حالت خوبه؟ انگار که یه خورده نگران چیزی هستی؟
شخص دوم: اوه، آره ، خوبم. جدا بلوز قشنگیه…
2. A businesswoman is talking with her boss in his office.
2. یک زن کاسبکار در حال صحبت کردن با رئیسش در دفتر او است.
B: in any case, Althea, the reason why I called you here is to congratulate you on becoming the new sales manager.
BW: Excuse me, Mr. Thompson. What did you just say? Would you mind repeating that?
B: I said, "Congratulations on becoming the new sales manager." The Board of Directors has been very impressed with your work and felt you could handle a little more responsibility.
BW: Why, thank you, Mr. Thompson. I'm sure I can do a good job
رئیس: به هر صورت Althea علت اینکه اینجا خواستمت آن است که میخواهم به تو تبریک بگویم که مدیر فروش جدید شدهای.
زن کاسب کار: ببخشید، آقای تامپسون. الان چی گفتین؟ میشه تکرار کنین؟
رئیس: گفتم "تبریک به مناسبت مدیر فروش جدید شدنت". هیئت مدیره تحت تأثیر کار تو قرار گرفتهاند و احساس کرده اند که تو میتونی کمی مسئولیتهای بیشتری را بر عهده بگیری.
زن کاسب کار: چرا، متشکرم آقای تامپسون. مطمئنم که از پس این کار بر میام.