match

match

UK /mætʃ/ 

if one thing matches another, or if they match, they form an attractive combination

جور کردن، به هم آمدن
معادل فارسی: 

مچ کردن، جور کردن، به هم آمدن، خوردن

He wore a gray coat and a hat to match.

او یک کت خاکستری پوشید و یک کلاه هم با آن جور کرد.

اشتراک در RSS - match