سلام.
میشه معنی این جمله رو به انگلیسی بگین؟
من لو رفتم!
I was exposed or I have been
I was exposed or I have been exposed
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
Thanks dear Alireza.
Thanks dear Alireza.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
I spill the beans
I spill the beans
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
I've been rumbled. Someone
I've been rumbled. Someone must have told the police.
لو رفتم. یکی حتما به پلیس خبر داده.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
خیلی ممنون. معنی لو دادن چی
خیلی ممنون. معنی لو دادن چی میشه؟
مثلا من او را لو دادم!
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
مرسی اصطلاح لو دادن رو از
مرسی اصطلاح لو دادن رو از سایت پیدا کردم.
www.languageties.com/fa/dictionary/let-the-cat-out-of-the-bag
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
یه سوال دیگه بپرسم که اینجا
یه سوال دیگه بپرسم که اینجا جاش خالیه :)
میشه معادل اصطلاح آدم فروش رو هم بگین؟ متشکرم.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
اینم دو تا لغت به معنی خبرچین
اینم دو تا لغت به معنی خبرچین یا همون آدم فروش هست که نمیدونم درست هست یا نه. Informant or Tipster
کاش یه سری اصطلاحات تعقیب و گریز پلیسی هم توی سایت ایجاد بشه. بنظر من که خیلی جالبه.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
blow the whistle on somebody
blow the whistle on somebody (idiom)
کسی را فروختن، زیر آب کسی را زدن (معمولاً در محیط کاری)
He blew the whistle on his co-worker.
او همکارشو فروخت. (زیرآب همکارشو زد)
snitch (v.)
زیر آب زدن، فروختن (معمولاً در مورد کودکان )
He's always snitching on someone.
همیشه داره زیرآب یک رو میزنه.
Johnnie snitched on me to his mom.
جانی زیرآب منو زد پیش مادرش زد.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
Tipster کسیه که در مسابقات
Tipster کسیه که در مسابقات اسبدوانی در ازای پولی که میگیره به شما میگه کدوم اسب شانس برد بیشتری داره تا شما روش شرط بندی کنید. همچنین به کسی گفته میشه که اطلاعات محرمانه رو به پلیس یا به یک سازمان دولتی میفروشه.
All the tipsters were wrong about the gold medal winner.
همه ی افراد راهنمای شرطبندی در مورد برنده مدال طلا اشتباه کرده بودند.
An anonymous tipster has leaked confidential government information to the press.
یک خبر فروش ناشناس اطلاعات محرمانه دولت را برای مطبوعات فاش کرده است.
لغت informant هم دو کاربرد داره. در حالت تخصصی تر به کسی گفته میشه که (برای انجام پروژه تحقیقاتی) اطلاعاتی مثل زبان، رسم و رسوم و موارد دیگه رو در اختیار محقق قرار میده. در معنای عمومی تر هم معنی informer هست و به کسی گفته میشه که اطلاعات شخص دیگه ای رو به طور مخفیانه در اختیار پلیس، روزنامه، ارتش و یا اشخاص دیگه قرار میده.
A police informant
خبر چین پلیس
One of the witnesses was a paid informant for the FBI.
یکی از شاهدها خبرچین تطمیع شده ی اف بی آی بود.
Our survey is based on information from over 200 informants.
بررسی ما بر اساس اطلاعات 200 شخص آگاهی دهنده صورت گرفته است.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.
ممنون برای سرعت در پاسخگویی
ممنون برای سرعت در پاسخگویی شما. خوشحالم عضو این سایتم.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید.