0
get the ball rolling [idiom]
to cause something to initiate/start
Also: keep/set/start the ball rolling
کاری را آغاز کردن، استارت کاری را زدن
مثال:
Let’s get the ball rolling and tidy up the mess, we have a few hours before the guests arrive.
بیاید شروع کنیم و این ریخت و پاشو جمع کنیم، مهمونا تا چند ساعت دیگه میرسن.
لینک کوتاه به این لغت: